خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۵۹: گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی کجا روم که فرس بر من شکسته نتازی تو شاهبازی و دانم که تیهوان نتوانند که در نشیمن عنقا کنند دعوی بازی شبان تیره بسی برده ام بخر و روزی شبی چو زلف سیاهت ندیده ام بدرازی ضرورتست که پیشت چو شمع سوزم و سازم گرم چو شمع بسوزی ورم چو عود بسازی مرا بضرب تو چون چنگ سرخوشست ولیکن تو دانی ار بزنی حاکمی و گر بنوازی بدوستی که چو دل قلب و نادرست نیایم گرم در آتش سوزنده همچو زر بگدازی بخون بشوی مرا چون قتیل تیغ تو گشتم که در شریعت عشقت شهید باشم و غازی چو روشنست که نور بقا ثبات ندارد به ناز خویش و نیاز من شکسته چه نازی فدای جان تو خواجو اگر قتیل تو گردد ولی بقتل وی آن به که دست خویش نیازی خواجوی کرمانی