به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
گلی به رنگ تو در بوستان نمیبینم
باعتدال تو سروی روان نمیبینم
ستارهئی که ز برج شرف شود طالع
چو مهر روی تو برآسمان نمیبینم
ز چشم مست تو دل بر نمیتوانم داشت
که هیچ خسته چنان ناتوان نمیبینم
براستان که غباری چو شخص خاکی خویش
ز رهگذار تو برآستان نمیبینم
ز عشق روی تو سر در جهان نهم روزی
ولی ز عشق رخت در جهان نمیبینم
بقاصدی سوی جانان روان کنم جان را
که پیک حضرت او جز روان نمیبینم
شبم بطلعت او روز میشود ور نی
در آفتاب فروغی چنان نمیبینم
مگر میان ضعیفش تن نحیف منست
که هیچ هستی ازو در میان نمیبینم
ز بحر عشق اگرت دست میدهد خواجو
کنار گیر که آن را کران نمیبینم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.