کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بساز چارهٔ این دردمند بیچاره

    که دارد از غم هجرت دلی بصد پاره

    چگونه تاب تجلی عشقت آرد دل

    چو تاب مهر تحمل نمی‌کند خاره

    دلم چوخیل خیال تو در رسد با خون

    ببام دیده برآید روان بنظاره

    مرا جگر مخور اکنون که سوختی جگرم

    که بی تو هست مرا خود دلی جگرخواره

    حجاب روز مکن زلف را چو می‌دانی

    که هست جعد تو هر تار ازو شبی تاره

    بجای گوهر وصل تو وجه سیم و زرم

    سرشک مردم چشمست و رنگ رخساره

    دلم ببوی تو بر باد رفت و می‌بینم

    که در هوا طیران می کند چو طیاره

    ضرورتست ببیچارگی رضا دادن

    چو نیست از رخ آنماه مهربان چاره

    مراد خواجو ازو اتصال روحانیست

    نه همچو بیخبران حظ نفس اماره

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha