خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۱۶: بساز چارهٔ این دردمند بیچاره
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بساز چارهٔ این دردمند بیچاره که دارد از غم هجرت دلی بصد پاره چگونه تاب تجلی عشقت آرد دل چو تاب مهر تحمل نمی کند خاره دلم چوخیل خیال تو در رسد با خون ببام دیده برآید روان بنظاره مرا جگر مخور اکنون که سوختی جگرم که بی تو هست مرا خود دلی جگرخواره حجاب روز مکن زلف را چو می دانی که هست جعد تو هر تار ازو شبی تاره بجای گوهر وصل تو وجه سیم و زرم سرشک مردم چشمست و رنگ رخساره دلم ببوی تو بر باد رفت و می بینم که در هوا طیران می کند چو طیاره ضرورتست ببیچارگی رضا دادن چو نیست از رخ آنماه مهربان چاره مراد خواجو ازو اتصال روحانیست نه همچو بیخبران حظ نفس اماره خواجوی کرمانی