خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۵۸۷: چو هیچگونه ندارم بحضرت تو مجال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو هیچگونه ندارم بحضرت تو مجال شوم مقیم درت بالغدو و الاصال شگفت نیست اگر صید گشت مرغ دلم که در هوای تو سیمرغ بفکند پر و بال کرا وصال میسر شود که در کویت مجال نیست کسی را مگر نسیم شمال نشسته ام مترصد که از دریچهٔ صبح مگر طلوع کند آفتاب روز وصال ز خاکم آتش عشقت هنوز شعله زند چو بگذری بسر خاک من پس از صد سال ترا اگر چه ز امثال ما ملال گرفت گرفت بیتو مرا از حیات خویش ملال مقیم در دل خواجو توئی و می دانی چه حاجتست بتقریر با تو صورت حال خواجوی کرمانی