کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    امروز که من عاشق و دیوانه و مستم

    کس نیست که گیرد بشرابی دو سه دستم

    ای لعبت ساقی بده آن بادهٔ باقی

    تا باده پرستی کنم و خود نپرستم

    با خود چو دمی خش ننشستم بهمه عمر

    برخاستم از بند خود و خوش بنشستم

    گر بیدل و دینم چه بود چاره چو اینم

    ور عاشق و مستم چه توان کرد چو هستم

    می‌برد دلم نرگس مخمورش و می‌گفت

    کای همنفسان عیب مگیرید که مستم

    رفتی و مرا برسرآتش بنشاندی

    باز آی که از دست تو برخاک نشستم

    چون حلقهٔ گیسوی تو از هم بگشودم

    از کفر سر زلف تو زنار ببستم

    در چنبر گردون ز دمی چنگ بلاغت

    با این همه از چنبر زلف تو نجستم

    تا در عقب پیر خرابات نرفتم

    از درد سر و محنت خواجو بنرستم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha