کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سلامی به جانان فرستاده‌ام

    به آرام دل جان فرستاده‌ام

    زهی شوخ چشمی که من کرده‌ام

    که جان را بجانان فرستاده‌ام

    شکسته گیاهی من خشک مغز

    بگلزار رضوان فرستاده‌ام

    تو این بی‌حیائی نگر کز هوا

    سوی بحر باران فرستاده‌ام

    مرا شرم بادا که پای ملخ

    بنزد سلیمان فرستاده‌ام

    به تحفه کهن زنگی مست را

    به اردوی خاقان فرستاده‌ام

    عصا پاره ئی از کف عاصی

    بموسی عمران فرستاده‌ام

    غباری فرو رفته از آستان

    بایوان کیوان فرستاده‌ام

    ز سرچشمهٔ پارگین قطره‌ئی

    سوی آب حیوان فرستاده‌ام

    کهن خرقهٔ مفلسی ژنده پوش

    بتشریف سلطان فرستاده‌ام

    سخنهای خواجو ز دیوانگی

    یکایک بدیوان فرستاده‌ام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha