کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صبح کز چشم فلک اشک ثریا می‌ریخت

    مهر دل آب رخم ز آتش سودا می‌ریخت

    آن سهی سرو خرامان ز سر زلف سیاه

    دل شوریده‌دلان می‌شد و در پا می‌ریخت

    چین گیسوی دوتا را چو پریشان می‌کرد

    مشک در دامن یکتائی والا می‌ریخت

    شعر شیرین مرا ماه مغنی می‌خواند

    و آب شکر بلب لعل شکر خا می‌ریخت

    در قدمهای خیال تو بدامن هر دم

    چشم دریا دل من لل لالا می‌ریخت

    قدح از لعل تو هر لحظه حدیثی می‌راند

    وز لب روح‌فزا راح مصفا می‌ریخت

    چون صبا شرح گلستان جمالت می‌داد

    از هوا دامن گل برسرصحرا می‌ریخت

    اشک از آنروی ز ما رفت و کناری بگرفت

    کاب او دمبدم از رهگذر ما می‌ریخت

    موج خون دل فرهاد چو می‌زد بر کوه

    ای بسا لعل که در دامن خارا می‌ریخت

    عجب ار مملکت مصر نمی‌رفت برود

    زان همه سیل که از چشم زلیخا می‌ریخت

    مردم دیدهٔ خواجو چو قدح می‌پیمود

    خون دل بود که در ساغر صهبا می‌ریخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha