کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ماجرائی که دل سوخته می‌پوشاند

    دیده یک یک همه چون آب فرو می‌خواند

    چون تو در چشم من آئی چکند مردم چشم

    که بدامن گهر اندر قدمت نفشاند

    مه چه باشد که بروی تو برابر کنمش

    یا ز رخسار تو گویم که بجائی ماند

    حال من زلف تو تقریر کند موی بموی

    ورنه مجموع کجا حال پریشان داند

    من دیوانه چو دل بر سر زلفت بستم

    از چه رو زلف توام سلسله می‌جنباند

    مرض عشق مرا عرضه مده پیش طبیب

    که به درمان من سوخته دل در ماند

    از چه نالم چو فغانم همه از خویشتنست

    بده آن باده که از خویشتنم بستاند

    بکجا ! می‌رود این فتنه که برخاسته است

    کیست کاین فتنه برخاسته را بنشاند

    وه که خواجو بگه نطق چه شیرین سخنست

    مگر از چشمهٔ نوش تو سخن می‌راند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha