کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گویند که صبرآتش عشقت بنشاند

    زان سرو قد آزاد نشستن که تواند

    ساقی قدحی زان می دوشینه بمن ده

    باشد که مرا یکنفس از خود برهاند

    موری اگر از ضعف بگیرد سردستم

    تا دم بزنم گرد جهانم بدواند

    افکند سپهرم بدیاری که وجودم

    گر خاک شود باد به کرمان نرساند

    فریاد که گر تشنه در این شهر بمیرم

    جز دیده کس آبی بلبم بر نچکاند

    گویم که دمی با من دلسوخته بنشین

    برخیزد و برآتش تیزم بنشاند

    چون می‌گذری عیب نباشد که بپرسی

    کان خستهٔ دلسوخته چون می‌گذراند

    برحسن مکن تکیه که دوران لطافت

    با کس بنمی ماند و کس با تو نماند

    دانی که چرا نام تو در نامه نیارم

    زیرا که نخواهم که کسی نام تو داند

    روزی که نماند ز غم عشق تو خواجو

    اسرار غمش برورق دهر بماند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha