کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چون سایبان آفتاب از مشک تاتاری کند

    روز من بد روز را همچون شب تاری کند

    از خستگان دل می‌برد لیکن نمی‌دارد نگه

    سهلست دل بردن ولی باید که دلداری کند

    زینسان که من دنیا و دین در کار عشقش کرده‌ام

    یاری بود کو هر زمان با دیگری یاری کند

    تا کی خورم خون جگر در انتظار وعده‌اش

    گر می‌دهد کام دلم چندم جگر خواری کند

    گویند اگر زاری کنی دیگر نیازارد ترا

    سلطان چه غم دارد اگر بازاریی زاری کند

    همچون کمر خود را بزر بر وی توان بستن ولی

    چون زر نبیند در میان آهنگ بیزاری کند

    بر عاشقان خسته دل هر شب شبیخون آورد

    چون زورمندست و جوان خواهد که عیاری کند

    گو غمزه را پندی بده تا ترک غمازی کند

    یا طره را بندی بنه تا ترک طراری کند

    خواجو اگر زلف کژش بینی که برخاک اوفتد

    با آن رسن در چه مرو کان از سیه کاری کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha