کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کدام دل که ز دوری به جان نمی‌آید

    کدام جان که ز غم در فغان نمی‌آید

    سرشک من بکجا می‌رود که همچون آب

    دو دیده ناز ده برهم روان نمی‌آید

    ز شوق عارض و رخسار او چنان مستم

    که یادم از سمن و ارغوان نمی‌آید

    بسی شکایتم از سوز سینه در جانست

    ولی ز آتش دل بر زبان نمی‌آید

    چنان سفینه صبرم شکست وآب گرفت

    که هیچ تخته از آن بر کران نمی‌آید

    کسی که نام لبش می‌برد عجب دارم

    که آب زندگیش در دهان نمی‌آید

    معبانئی که در آن صورت دلافروزست

    ز من مپرس که آن در بیان نمی‌آید

    براستی قد سرو سهی خوشست ولیک

    براستان که به چشمم چنان نمی‌آید

    نمی‌رود سخنی در میان او خواجو

    که از فضول کمر در میان نمی‌آید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha