کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مرا دلیست که تا جان برون نمی‌آید

    تاب طره جانان برون نمی‌آید

    چو ترک مهوش کافر نژاد من صنمی

    ز خیلخانه خاقان برون نمی‌آید

    چو روی او سمن از بوستان نمی‌روید

    چو لعل او گهر از کان برون نمی‌آید

    نمی‌رود نفسی کان نگار کافر دل

    بقصد خون مسلمان برون نمی‌آید

    تو از کدام بهشتی که با طراوت تو

    گلی ز گلشن رضوان برون نمی‌آید

    برون نمی‌رود از جان دردمند فراق

    امید وصل تو تا جان برون نمی‌آید

    حسود گو چو شکر می‌گداز و میزن جوش

    که طوطی از شکرستان برون نمی‌آید

    ببوی یوسف مصر ای برادران عزیز

    روانم از چه کنعان برون نمی‌آید

    به قصد جان گدا هر چه می‌توان بکنید

    که او ز خلوت سلطان برون نمی‌آید

    چه سود در دهن تنگ او سخن خواجو

    که هیچ فایده از آن برون نمی‌آید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha