کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کس حال من سوخته جز شمع نداند

    کو بر سر من شب همه شب اشک فشاند

    دلبستگئی هست مرا با وی از آنروی

    کز سوخته حالی بمن سوخته ماند

    گر خسته شوم بر سر من زنده بدارد

    ور تشنه شوم در نظرم سیل براند

    زنجیر دل تافته را در غم و دردم

    گر رشتهٔ جانست بهم در گسلاند

    بیرون ز من دلشده و شمع جگر سوز

    سر باختن و پای فشردن که تواند

    گر شمع چراغ دل من بر نفروزد

    شبهای غم هجر بپایان که رساند

    آنکس که چو شمعم بکشد در شب حیرت

    از سوختن و ساختنم باز رهاند

    حال جگر ریش من و سوز دل شمع

    هر کس که نویسد ز قلم خون بچکاند

    از شمع بپرسید حدیث دل خواجو

    کاندوه دل سوختگان سوخته داند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha