کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    روی زمین و خون دلم نم گرفته است

    پشت فلک ز بار غمم خم گرفته است

    اشکم چه دیده است که مانند خونیان

    پیوسته دامن من پرغم گرفته است

    مسکین دلم که حلقهٔ آن زلف تابدار

    بگرفت و غافلست که ارقم گرفته است

    انفاس روح می‌دمد از باد صبحدم

    گوئی که بوی عیسی مریم گرفته است

    چون جام می‌گرفت نگارم زمانه گفت

    خورشید بین که ماه محرم گرفته است

    همدم به جز صراحی و جام شراب نیست

    خرم کسی که دامن همدم گرفته است

    هر کو ز دست یار گرفتست جام می

    روشن بدان که مملکت جم گرفته است

    ملک دلم گرفت و بجورش خراب کرد

    آری غریب نیست مگر کم گرفته است

    خواجو ز پا درآمد و هیچش بدست نیست

    جز دامن امید که محکم گرفته است

    از وی متاب روی که مانند آفتاب

    تیغ زبان کشیده و عالم گرفته است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha