کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست

    زآتش روی تو آب گل سوری رفتست

    در دهانت سخنست ار چه بشیرین سخنی

    لب شکر شکنت عذر دهانت گفتست

    همچو خورشید رخ اندر پس دیوار مپوش

    زانکه کس چشمهٔ خورشید به گل ننهفتست

    دل گم گشته که بر خاک درت می‌جستم

    گوئیا زلف تو دارد که بسی آشفتست

    چون توانم که ز کویت بملامت بروم

    کاب چشم آمده و دامن من بگرفتست

    از سر زلف درازت نکنم کوته دست

    که بهر تار سر زلف تو ماری خفتست

    احتیاجت به چمن نیست که بر سرو قدت

    گل دمیدست و همه ساله بهار اشکفتست

    بسکه خواجو همه شب خاک سر کوی ترا

    بدو چشم آب فشاندست و بمژگان رفتست

    گر کسی گفت که شعرش گهر ناسفتست

    چه زند گوهر ناسفته که گوهر سفتست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha