خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۱۰۶: ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست زآتش روی تو آب گل سوری رفتست در دهانت سخنست ار چه بشیرین سخنی لب شکر شکنت عذر دهانت گفتست همچو خورشید رخ اندر پس دیوار مپوش زانکه کس چشمهٔ خورشید به گل ننهفتست دل گم گشته که بر خاک درت می جستم گوئیا زلف تو دارد که بسی آشفتست چون توانم که ز کویت بملامت بروم کاب چشم آمده و دامن من بگرفتست از سر زلف درازت نکنم کوته دست که بهر تار سر زلف تو ماری خفتست احتیاجت به چمن نیست که بر سرو قدت گل دمیدست و همه ساله بهار اشکفتست بسکه خواجو همه شب خاک سر کوی ترا بدو چشم آب فشاندست و بمژگان رفتست گر کسی گفت که شعرش گهر ناسفتست چه زند گوهر ناسفته که گوهر سفتست خواجوی کرمانی