کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به دشمنان گله از دوستان نشاید کرد

    بمهرگان صفت بوستان نشاید کرد

    بترک آن مه نامهربان نباید گفت

    کنار از آن بت لاغر میان نشاید کرد

    مگر بموسم گل باغبان نمی‌داند

    که منع بلبل شیرین زبان نشاید کرد

    بخواه دل که من خسته دل روان بدهم

    بدل مضایقه با دوستان نشاید کرد

    کسی که بیتو نخواهد جان و هر چه دروست

    بجان ممتحنش امتحان نشاید کرد

    بنوک خامه اگر شرح آن دهم صد سال

    ز سرعشق تو رمزی بیان نشاید کرد

    بدان دیار روان‌تر ز آب دیدهٔ من

    بهیچ روی رسولی روان نشاید کرد

    من آن نیم که ز جانان عنان بگردانم

    بقول مدعیان ترک جان نشاید کرد

    برون ز جان هیچ تحفه‌ئی خواجو

    فدای صحبت جان جهان نشاید کرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha