کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بر سر کوی تو اندیشهٔ جان نتوان کرد

    پیش لعلت صفت زادهٔ کان نتوان کرد

    مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان

    که به گل چشمهٔ خورشید نهان نتوان کرد

    از میانت سر موئی ز کمر پرسیدم

    گفت کان نکتهٔ باریک عیان نتوان کرد

    با تو صد سال زبان قلم ار شرح دهد

    شمه‌ئی از غم عشق تو بیان نتوان کرد

    نوشداروی من از لعل تو می‌فرمایند

    بشکر گر چه دوای خفقان نتوان کرد

    ناوک غمزه‌ات از جوشن جانم بگذشت

    در صف معرکه اندیشهٔ جان نتوان کرد

    گر بتیغم بزنی از تو ننالم که ز دوست

    زخم شمشیر توان خورد و فغان نتوان کرد

    راستی گر چه ببالای تو می‌ماند سرو

    نسبت قد تو با سرو روان نتوان کرد

    خواجو از دور زمان آنچه ترا پیش آمد

    جز بدوران زمان فکرت آن نتوان کرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha