خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۲۸۶: بر سر کوی تو اندیشهٔ جان نتوان کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر سر کوی تو اندیشهٔ جان نتوان کرد پیش لعلت صفت زادهٔ کان نتوان کرد مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان که به گل چشمهٔ خورشید نهان نتوان کرد از میانت سر موئی ز کمر پرسیدم گفت کان نکتهٔ باریک عیان نتوان کرد با تو صد سال زبان قلم ار شرح دهد شمه ئی از غم عشق تو بیان نتوان کرد نوشداروی من از لعل تو می فرمایند بشکر گر چه دوای خفقان نتوان کرد ناوک غمزه ات از جوشن جانم بگذشت در صف معرکه اندیشهٔ جان نتوان کرد گر بتیغم بزنی از تو ننالم که ز دوست زخم شمشیر توان خورد و فغان نتوان کرد راستی گر چه ببالای تو می ماند سرو نسبت قد تو با سرو روان نتوان کرد خواجو از دور زمان آنچه ترا پیش آمد جز بدوران زمان فکرت آن نتوان کرد خواجوی کرمانی