کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شامش از صبح فروزنده درآویخته است

    شبش از چشمهٔ خورشید برانگیخته است

    گوئیا آنک گلستان رخش می‌آراست

    سنبل افشانده و بر برگ سمن ریخته است

    یا نه مشاطه ز بیخویشتنی گرد عبیر

    گرد آئینه چینش بخطا بیخته است

    تا چه دیدست که آن سنبل گل‌فرسا را

    دستها بسته و از سرو درآویخته است

    نتوان در خم ابروی سیاهش پیوست

    آنک پیوند من سوخته بگسیخته است

    تا زدی در دل من خیمه باقبال غمت

    شادی از جان من غمزده بگریخته است

    جان خواجو ز غبار قدمت خالی نیست

    زانک با خاک سر کوت برآمیخته است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha