خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۸: شامش از صبح فروزنده درآویخته است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شامش از صبح فروزنده درآویخته است شبش از چشمهٔ خورشید برانگیخته است گوئیا آنک گلستان رخش می آراست سنبل افشانده و بر برگ سمن ریخته است یا نه مشاطه ز بیخویشتنی گرد عبیر گرد آئینه چینش بخطا بیخته است تا چه دیدست که آن سنبل گل فرسا را دستها بسته و از سرو درآویخته است نتوان در خم ابروی سیاهش پیوست آنک پیوند من سوخته بگسیخته است تا زدی در دل من خیمه باقبال غمت شادی از جان من غمزده بگریخته است جان خواجو ز غبار قدمت خالی نیست زانک با خاک سر کوت برآمیخته است خواجوی کرمانی