خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۶۵: صبح کز چشم فلک اشک ثریا میریخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح کز چشم فلک اشک ثریا می ریخت مهر دل آب رخم ز آتش سودا می ریخت آن سهی سرو خرامان ز سر زلف سیاه دل شوریده دلان می شد و در پا می ریخت چین گیسوی دوتا را چو پریشان می کرد مشک در دامن یکتائی والا می ریخت شعر شیرین مرا ماه مغنی می خواند و آب شکر بلب لعل شکر خا می ریخت در قدمهای خیال تو بدامن هر دم چشم دریا دل من لل لالا می ریخت قدح از لعل تو هر لحظه حدیثی می راند وز لب روح فزا راح مصفا می ریخت چون صبا شرح گلستان جمالت می داد از هوا دامن گل برسرصحرا می ریخت اشک از آنروی ز ما رفت و کناری بگرفت کاب او دمبدم از رهگذر ما می ریخت موج خون دل فرهاد چو می زد بر کوه ای بسا لعل که در دامن خارا می ریخت عجب ار مملکت مصر نمی رفت برود زان همه سیل که از چشم زلیخا می ریخت مردم دیدهٔ خواجو چو قدح می پیمود خون دل بود که در ساغر صهبا می ریخت خواجوی کرمانی