کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت

    دل شکسته ما را در اضطراب انداخت

    بخون دیدهٔ ما تشنه شد جهان و رواست

    که دیده بود که ما را درین عذاب انداخت

    کباب شد دلم از سوز سینه و آتش عشق

    ببرد آبم و خون در دل کباب انداخت

    چه دیده دیدهٔ خونبار من که یکباره

    بقصد خونم ازینسان سپر بر آب انداخت

    دل ار بلحقهٔ شوریدگان کشد چه عجب

    مرا که زلف تو در حلق جان طناب انداخت

    بیا که ساقی چشمم بیاد لعل لبت

    ز اشک در قدح آبگون شراب انداخت

    عروس مهوش ساغر نگر که وقت صبوح

    نمود طلعت و آتش در آفتاب انداخت

    گذشت نغمهٔ مطرب ز ابر و غلغل ما

    خروش دردل نالندهٔ رباب انداخت

    چو زهره دید رخ زرد و اشک خواجو گفت

    که مهر در قدح زر شراب ناب انداخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha