خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۶۲: چو بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت دل شکسته ما را در اضطراب انداخت بخون دیدهٔ ما تشنه شد جهان و رواست که دیده بود که ما را درین عذاب انداخت کباب شد دلم از سوز سینه و آتش عشق ببرد آبم و خون در دل کباب انداخت چه دیده دیدهٔ خونبار من که یکباره بقصد خونم ازینسان سپر بر آب انداخت دل ار بلحقهٔ شوریدگان کشد چه عجب مرا که زلف تو در حلق جان طناب انداخت بیا که ساقی چشمم بیاد لعل لبت ز اشک در قدح آبگون شراب انداخت عروس مهوش ساغر نگر که وقت صبوح نمود طلعت و آتش در آفتاب انداخت گذشت نغمهٔ مطرب ز ابر و غلغل ما خروش دردل نالندهٔ رباب انداخت چو زهره دید رخ زرد و اشک خواجو گفت که مهر در قدح زر شراب ناب انداخت خواجوی کرمانی