کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بسکه مرغ سحری در غم گلزار بسوخت

    جگر لاله بر آن دلشدهٔ زار بسوخت

    حبذا شمع که از آتش دل چون مجنون

    در هوای رخ لیلی به شب تار بسوخت

    دیشب آن رند که در حلقهٔ خماران بود

    بزد آهی و در خانهٔ خمار بسوخت

    ایکه از سر انا الحق خبری یافته‌ئی

    چه شوی منکر منصور که بر دار بسوخت

    تو که احوال دل سوختگان میدانی

    مکن انکار کسی کز غم اینکار بسوخت

    صبر بسیار مفرمای من سوخته را

    که دل ریشم ازین صبر جگر خوار بسوخت

    زان مفرح که جگرسوختگان را سازد

    قدحی ده که دل خستهٔ بیمار بسوخت

    داروی درد دل اکنون ز که جویم که طبیب

    دل بیمار مرا در غم تیمار بسوخت

    تاری از زلف تو افتاد به چین وز غیرت

    خون دل در جگر نافهٔ تاتار بسوخت

    بلبل سوخته دل را که دم از گل میزد

    آتش عشق بزد شعله و چون خار بسوخت

    اگر از هستی خواجو اثری باقی بود

    این دم از آتش عشق تو بیکبار بسوخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha