کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دلم وصال تو را از جهان طلب کارست
    چرا که در غم هجران به کام اغیارست
    دو دیده ی دل خود را به هم نیارم زد
    که از فراق رخت تا به روز بیدارست
    نباشدم دل خرّم چرا نمی دانم
    مگر که خرّمی و عیش جمله با یارست
    وصال یار که بودی همیشه پندارم
    هزار بار به دلبر مرا ز پندارست
    فراق روی تو مشکل شدست بر دل من
    چو بار نیست مرا بر در تو صد بار است
    ز باغ وصل تو یک گل نچیده ام هرگز
    نصیب من به گلستان تو چرا خارست
    رسید بوی بهار و دمید سبزه ی جوی
    بیا که موسم عیش و رواج گلزارست
    به عمر نیست بسی اعتماد تا دانی
    مباش غرّه بدان کم زرست و دینارست
    هر آنکه کرد به خونابه مال جمع چه کرد
    به غیر از آنکه به هر دو جهان گرفتارست
    کسی که بار سفر بست خواهد از منزل
    چه بهترست از آن کاو به ره سبکبارست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha