کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز سوز عشق رخت آتشیست در جانم
    که جز وصال توأش چاره ای نمی دانم
    به بوستان وصالت چو بلبلی مستم
    ولی ز شوق جمالت هزار دستانم
    اگر تو شوق من و حسن خود نمی دانی
    به جان تو که من اخلاص خویش می دانم
    اگرچه هست شکستی تو را ز صحبت ما
    من از وصال تو زین بیش صبر نتوانم
    به دست ما نبود جز سری، جو سرو خرام
    میان باغ روان تا به پایت افشانم
    منم ز تیغ فراقت عظیم خسته و زار
    مگر وصال تو باشد دوای درمانم
    حکایت شب وصلش ز من مپرس ای دل
    که من به روی چو ماهش ز دیده حیرانم
    جهان ز عشق تو جان را نهاده بر کف دست
    نشسته تا چه دهد آن نگار فرمانم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha