کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مه رویت درخشان کن دو زلفت را پریشان کن
    ز روی لطف هم رحمی به حال سینه ریشان کن
    دلی داری تو چون خارا ز روی مردمی یارا
    بیا و کلبه ما را ز لعل خود درافشان کن
    به گرد کوی مهرویان شده عشّاق سرگردان
    به جانت کز سر احسان نظر در حال ایشان کن
    دلا گر یار می آید تو را صد جان همی باید
    ازین کمتر نمی شاید چو گل بر وی گل افشان کن
    به شمع روش پروانه منم مجنون و دیوانه
    ز ما گشتی تو بیگانه نظر بر حال خویشان کن
    ز ترکش گر زند تیرم به ترکش من نمی گیرم
    درین مذهب همی میرم برو ای دل تو کیش آن کن
    دل از دستم به در بردی به غمزه خون ما خوردی
    چو زلف خویش گر مردی جهانی را پریشان کن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha