کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن چه زلفست آن که باز از قهر تابش داده ای
    وآن چه نرگسهای مستست آن که خوابش داده ای
    این چه پیکانست بر جانم بگو زان غمزه ها
    گوئیا از بی وفایی زهر نابش داده ای
    دیده بگشادم که تا بینم جمال آفتاب
    ای دو چشم من چرا بر رخ نقابش داده ای
    زان لب چو نوش دارو هر دو چشم پرخمار
    از دل مجروح من گویی کبابش داده ای
    چشم خون خوارت بسی خوردست خوناب جگر
    نیک سرمستست دل زان لب شرابش داده ای
    آن نهال قامتش را بین چو سرو بوستان
    ای دل مسکین مگر از دیده آبش داده ای
    دل به چشم جان سؤال از روز وصلت کرده بود
    گفته ای لالا و از ابرو جوابش داده ای
    ای طبیب من ز لعلت بوسه ای می خواست دل
    در جهان وز خون دل دردم جوابش داده ای
    شهد وصلت چون شود بیرون به کام دل که تو
    شربتی شیرین تو از لعل مذابش داده ای

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha