کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تا چند مرا جانا از غمزه برنجانی
    حسن خود و عشق ما گویا که نمی دانی
    از غمزه کافرکیش دل برد و به جانم زد
    از تیر جفا زخمی اینست مسلمانی
    دل دادم و بد کردم بنگر به رخ زردم
    وآنگاه بسی خوردم از کرده پشیمانی
    چون زلف دل آویزت هستیم پریشان حال
    تا چند کشم آخر زین نوع پریشانی
    دانی که بجز کویت من قبله نمی دانم
    لیکن تو به از من بس داری و تو می دانی
    دردی ز فراق تو دارم به دل غمگین
    گویند طبیبانم ای دوست تو درمانی
    جانی تو جدا از تن گویند عزیزانم
    بیچاره جهان بشنو تو زنده بی جانی
    با خیل خیال تو هر شب به فغان گویم
    ای نور دو چشم من آخر به که می مانی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha