کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن دیده بین که چون به جفا می کند نگاه
    با آنکه برد در سر زلفش دلم پناه
    جانا چرا به خون دلم تشنه ای مکن
    آخر بگو که چیست مرا جز وفا گناه
    جز آنکه دل به زلف تو دادیم در وفا
    کردیم خانه ی دل خود را به غم سیاه
    بنواز خاطر من مسکین ز روی لطف
    زین بیش همچو زلف مکن حال او تباه
    چشمم بدوخت سوزن تقدیر در ازل
    دستم گرفت شوق و ببردم شبی ز راه
    نشنیده ای که دست قضا و قدر چه کرد
    افکند یوسف دل مصری به قعر چاه
    دانی که حال این دل مسکین ز عشق چیست
    عشق تو همچو کوه و تن خسته ام چو کاه
    خون دلم چو مردم چشمت بریخت زار
    ای نور هر دو دیده چه محتاج بر سپاه
    شاها غم جهان به ازین خور که روز حشر
    دامن بگیردت به خدا دست دادخواه
    از حادثات چرخ دل سخت آدمی
    بشکست گوئیا که نمی گیرد انتباه
    فکری نمی کنند که ایام بی وفا
    برباید از سریر فلک عاقبت کلاه

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha