کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شبی چو زلف سیاهت دراز و بی پایان
    سودا مهر رخ خوب تو در آن پنهان
    دمید صبح سعادت ز مطلع امّید
    بیاض روی چو خورشید یار داد نشان
    به پیش مهر رخش همچو ذرّه ای بودم
    ربودم و به فلک برد مهر او ز جهان
    بیا و گرنه دل من ز غم به جان آید
    که صبر از رخت ای دوست بیش ازین نتوان
    به وصل خود بنوازم شبی که می دانی
    به جان رسید مرا دل ز شدّت هجران
    بهر طریق که کردم نصیحت دل خویش
    چه چاره چون که دل من نمی برد فرمان
    تویی طبیب دل من به غور دردش رس
    که نیستش بجز از روز وصل تو درمان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha