جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۳۵: شبی چو زلف سیاهت دراز و بی پایان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبی چو زلف سیاهت دراز و بی پایان سودا مهر رخ خوب تو در آن پنهان دمید صبح سعادت ز مطلع امّید بیاض روی چو خورشید یار داد نشان به پیش مهر رخش همچو ذرّه ای بودم ربودم و به فلک برد مهر او ز جهان بیا و گرنه دل من ز غم به جان آید که صبر از رخت ای دوست بیش ازین نتوان به وصل خود بنوازم شبی که می دانی به جان رسید مرا دل ز شدّت هجران بهر طریق که کردم نصیحت دل خویش چه چاره چون که دل من نمی برد فرمان تویی طبیب دل من به غور دردش رس که نیستش بجز از روز وصل تو درمان جهان ملک خاتون