کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یک باره به ترک غم جانان نتوان گفت
    و این مشکل هجران تو آسان نتوان گفت
    گفتم که به نزدیک تو آرم غم دوری
    لیکن سخن غم بر جانان نتوان گفت
    دردیست مرا در دل و امکان دوا نیست
    چون درد بدان مایه ی درمان نتوان گفت
    من مور ضعیفم، شده پامال فراقش
    حال دل موری به سلیمان نتوان گفت
    گفتند به عید غم او تحفه چه داری
    قربان غم دوست بجز جان نتوان گفت
    گویند که در باخت فلانی سر و سامان
    در عشق حدیث از سر و سامان نتوان گفت
    شاهیست در این شهر و جهانیست گدایش
    احوال گدایی بر سلطان نتوان گفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha