کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یار ما را بیش از این با ما سر یاری نبود
    در غم حال منش یک لحظه غمخواری نبود
    زاری من از فلک بگذشت و در هجران او
    وآن بت سنگین دلم رحمش بر آن زاری نبود
    دل ببرد و جان شیرینم به دست غم سپرد
    رحمتی بر من نکرد از رسم دلداری نبود
    این دل مسکین بجز اندوه و غم حاصل چه کرد
    کار چشمم در فراقش غیر خونباری نبود
    غیر یاد او درون خاطر من کس نگشت
    جز ثنایش بر زبان جان من جاری نبود
    دوش باری در فراق روی چون خورشید او
    در دو چشمم جز خیال یار بیداری نبود
    در گذارش دیدم و از من بگردانید روی
    آشنایی با منش هرگز تو پنداری نبود
    گفتم آخر باوری ده تا ز وصلت برخورم
    گفت خاموش ای گدا این شیوه یاری نبود
    بار بسیار از جهان بر جان ما هست ای صنم
    حاجت جور و جفای تو به سر باری نبود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha