کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به جان آمد دل من از جفایش
    خدا را با که گویم ماجرایش
    من آن دستانهای او چه گویم
    چه ها دیدم من از جور جفایش
    به خاطر هجر جانم را خراشید
    گلی کی چیدم از باغ رضایش
    دلم با عشق او خو کرد عمری
    کنون از هجر می باید جزایش
    دلا دانی که شاهی کامکاری
    چه غم باشد ز احوال گدایش
    مسلمانان به غم مسکین دل من
    چه جوری می کشد دایم برایش
    به کنج عافیت ننشست باری
    هرآن کاو بد کند بیند سزایش
    چو سرو ار بگذرد روزی به سویم
    کنم در چشمه های چشم جایش
    خبر دارد نگار بی وفایم
    که از جان شد جهانی مبتلایش
    اگر در کلبه احزانم آید
    کنم جان را نثار خاک پایش
    نثار گل برافشان بر سر ای دل
    که چندانی نمی باشد بقایش
    رسیدش جان به لب رنجور عشقت
    چه باشد گر کنی از لب دوایش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha