کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    الغیاث از دست دل کِم کرد سرگردان عشق
    من نمی دانم که تا کی می برد فرمان عشق
    دردمند روز هجرانم طبیب درد ما
    جز وصالت نیست ما را در جهان درمان عشق
    هرکسی سرگشته کاریست در دوران خویش
    نی منم در ملک عالم بی سر و سامان عشق
    گر دهد عید وصالش دست، نوروزی مرا
    جان غم فرسای من بادا روان در پای عشق
    یک شبی تشریف ده در خیل درویشان درآ
    تا برافرازد ز وصلت رایتی سلطان عشق
    چون رخت ماهی نتابد در سپهر سروری
    چون قدت سروی نروید در سرابستان عشق
    چون همایی سایه افکن بر سرای ما شبی
    تا ز خورشید رخت روشن شود ایوان عشق
    ناوکی کز تیر مژگان وز کمان ابروان
    بر دلم زد چون رود بیرون ز دل پیکان عشق
    گر به چوگانم زند چون گوی باز افتم به پاش
    من نگردانم سر تسلیم از میدان عشق
    گر به تیغم می زند دستش ببوسم چون عنان
    ور به جورم می کشد دست من و دامان عشق

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha