کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در باغ خرامید شبی آن بت مهوش
    با غمزه چون ناوک و ابروی کمانکش
    با قدّ چو سرو چمن و ساعد سیمین
    با تیغ جفا دلبر و از می شده سرخوش
    گفتا بزنم تیغ جفا بر تو و گفتم
    روزیش همین است ز تو جان بلاکش
    گفتا که صبوری ز رخم کن دوسه روزی
    گفتم که صبوری نتوان کرد بر آتش
    خون دل ما می رود ای دوست به راهت
    دامن تو ز خون من دلسوخته برکش
    شب خوش چه کنی ای بت مه روی خدا را
    بازآ که نبودست مرا با تو شبی خوش
    در کیش مرا نیست که قربان شوم او را
    با آنکه زند تیر جفاهاش ز ترکش
    با آنکه جفا می کند او با دل تنگم
    دانم نکند این دل بیچاره به ترکش
    گویند چه خواهی به جهان ای دل محزون
    خواهم شبکی وصل بتی مه رخ مهوش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha