کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفتم چو باز آید مگر بر حالم اندازد نظر
    باز آمد و شد حال من از لطف او آشفته تر
    یارب که گوید حال من در حضرت آن پادشاه
    هم لطف او یاد آورد از حال درویشی مگر
    تا دور گشت آن سیم تن از غم شدم بی خواب و خور
    چشمم به ره گوشم به در کز وی دمی آرد خبر
    ای باد وصلش را بگو کز محنت هجران تو
    بیچاره ای در جست و جو تا کی خورد خون جگر
    شاید که آری رحمتی کافتاده ام در زحمتی
    چون دادت ایزد دولتی در حال مسکینان نگر
    امید الطافت مرا افکند در عین عنا
    ور نه من بی دل کجا وین زحمت و این درد سر
    تا کی مرا ای سنگ دل داری چنین خوار و خجل
    کار من مسکین مهل کز غم شود زیر و زبر
    تا عهد با تو بسته ام عهد کسان بشکسته ام
    تا با غمت پیوسته ام شادی نیندیشم دگر
    صد چوب تیر از ترکشت کاو بر دل ما می زند
    دل کرده ام قربان او جان و جهان پیشش سپر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha