کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صبا از رخ بکش یک دم نقابش
    که تا بینم رخ چون آفتابش
    مگر بر حالم اندازد زمانی
    نظر زان چشم مست نیم خوابش
    دو ابروی کماندارش ببیند
    که باشد با دلم پیوسته تابش
    اسیر بند زنجیر خودم کرد
    کمند بند زلف پر ز تابش
    شدم در کوی او خوارای عزیزان
    ندیدم نوبتی از هیچ بابش
    اگر روزی به مهمان من آید
    برآنم کز جگر سازم کبابش
    در این عالم ندیدم هیچ عاقل
    که چون من نیست شیدا و خرابش
    خط زنگار گونش چون بخواندم
    نبشتم من ز خون دل جوابش
    ببیند در جهان چشمم که روزی
    به رغم دشمنان بوسم رکابش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha