کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دلبر چه کرد با من مسکین مستمند
    دل را ببرد از من و در پای غم فکند
    تا پای بند شد دل من در دو زلف دوست
    سودا گرفته است و نگیرد به هیچ پند
    با چشم همچو نرگس و با قدّ همچو سرو
    با روی همچو ماهش و گیسوی چون کمند
    با ابروی چو طاق معنبر کشیده خوش
    با زلف دلفریبش و با لعل همچو قند
    در ما فکند آتش رخ را به درد هجر
    وآنگه برفت و شاخ صبوری ز تن بکند
    رحمی نکرد بر من و بر حال زار من
    آخر جفا و جور نگوید که تا به چند
    زین بیشتر ستم به من خسته دل مکن
    کز خوبرو نکند کس جفا پسند
    ای دل طمع مدار به عهد و وفای کس
    کاندر زمانه یار وفادار خود کمند
    چون دیده بر جمال تو افتادم از جهان
    بر آتش رخ تو فتادیم چون سپند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha