جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۶۱۹: دلبر چه کرد با من مسکین مستمند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلبر چه کرد با من مسکین مستمند دل را ببرد از من و در پای غم فکند تا پای بند شد دل من در دو زلف دوست سودا گرفته است و نگیرد به هیچ پند با چشم همچو نرگس و با قدّ همچو سرو با روی همچو ماهش و گیسوی چون کمند با ابروی چو طاق معنبر کشیده خوش با زلف دلفریبش و با لعل همچو قند در ما فکند آتش رخ را به درد هجر وآنگه برفت و شاخ صبوری ز تن بکند رحمی نکرد بر من و بر حال زار من آخر جفا و جور نگوید که تا به چند زین بیشتر ستم به من خسته دل مکن کز خوبرو نکند کس جفا پسند ای دل طمع مدار به عهد و وفای کس کاندر زمانه یار وفادار خود کمند چون دیده بر جمال تو افتادم از جهان بر آتش رخ تو فتادیم چون سپند جهان ملک خاتون