کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز جفای فلک سفله مسلمانان داد
    که بسی داغ بدین خسته ی دل ریش نهاد
    کرد بیداد بسی با من مسکین به غلط
    ز سر لطف مرا یک نفسی داد نداد
    گاه شادی دهد و گاه غم آرد باری
    من بیچاره نگشتم به جهان یک دم شاد
    ای فلک لطف توهم نیست وزین بیش مریز
    بر سر و دامن خود خون دل مردم راد
    که رساند ز من خسته پیامی سوی دوست
    محرمی نیست مرا در دو جهان غیر از باد
    تا به گوش تو رساند که چه بر ما گذرد
    در غمش، تا کند از بند فراقم آزاد
    من غم دیده ز هجران تو زارم یارا
    بو که از وصل تو گردم من مسکین دلشاد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha