کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    درد عشقی که ز هجران تو بر جان منست
    چون دهم پیش کسی شرح که درمان منست
    در فراق گل روی تو فغان می دارم
    در دلت گشت که این بلبل بستان منست
    سر نهادم به سر راه تو عشقت می گفت
    او نه مردیست که اندر خور میدان منست
    چون سکندر هوس آب حیاتم می بود
    گفت آن قطره ای از چشمه ی حیوان منست
    نسبت گل به رخش کردم و لاحول کنان
    گفت آری ورقی هم ز گلستان منست
    بوی عنبر به مشام من دلخسته رسید
    گفتم این بوی خوش از طرّه جانان منست
    دل عشّاق که در زلف بتان می بندند
    شد یقینم که همه در خم چوگان منست
    سالها تا ز غم عشق تو سرگردانم
    خود نگفتی که جهان بی سر و سامان منست
    خاطرم جمع نشد تا ز برم دور شدی
    به غلط گوی که این جمع پریشان منست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha