جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۳: درد عشقی که ز هجران تو بر جان منست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درد عشقی که ز هجران تو بر جان منست چون دهم پیش کسی شرح که درمان منست در فراق گل روی تو فغان می دارم در دلت گشت که این بلبل بستان منست سر نهادم به سر راه تو عشقت می گفت او نه مردیست که اندر خور میدان منست چون سکندر هوس آب حیاتم می بود گفت آن قطره ای از چشمه ی حیوان منست نسبت گل به رخش کردم و لاحول کنان گفت آری ورقی هم ز گلستان منست بوی عنبر به مشام من دلخسته رسید گفتم این بوی خوش از طرّه جانان منست دل عشّاق که در زلف بتان می بندند شد یقینم که همه در خم چوگان منست سالها تا ز غم عشق تو سرگردانم خود نگفتی که جهان بی سر و سامان منست خاطرم جمع نشد تا ز برم دور شدی به غلط گوی که این جمع پریشان منست جهان ملک خاتون