کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از حال پریشان من او را خبری نیست
    یا هست و بر احوال جهانش نظری نیست
    تیر غم تو در سپر جان چو گذر کرد
    بر خاک درت بهتر از این جان سپری نیست
    ما جان و دل دیده به راه تو نهادیم
    بگذر [تو که] دیگر به از این رهگذری نیست
    گفتند که دارد اثری آه دل ریش
    فریاد که آه دل ما را اثری نیست
    بار غم تو بر دل بیچاره جهانست
    کاین بار ز گوی غمت او را سفری نیست
    گفتم که کنم جان به فدای قدمت گفت
    ما را سر و پروای چنین مختصری نیست
    گویند که شب را سحری هست خدا را
    این تیره شب هجر تو را خود سحری نیست
    هر کس به کسی برد پناه و در مخلوق
    ما را بجز از درگه لطف تو دری نیست
    از سر ننهم عشق و ز پا گر بنشینم
    بر خاک در دوست چو شد غیر سری نیست
    دلبر به جهان هست ولی در دو جهانم
    مشکل ترم اینست که چون تو دگری نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha