جهان ملک خاتون
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۹: دلم وصال تو را از جهان طلب کارست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم وصال تو را از جهان طلب کارست چرا که در غم هجران به کام اغیارست دو دیده ی دل خود را به هم نیارم زد که از فراق رخت تا به روز بیدارست نباشدم دل خرّم چرا نمی دانم مگر که خرّمی و عیش جمله با یارست وصال یار که بودی همیشه پندارم هزار بار به دلبر مرا ز پندارست فراق روی تو مشکل شدست بر دل من چو بار نیست مرا بر در تو صد بار است ز باغ وصل تو یک گل نچیده ام هرگز نصیب من به گلستان تو چرا خارست رسید بوی بهار و دمید سبزه ی جوی بیا که موسم عیش و رواج گلزارست به عمر نیست بسی اعتماد تا دانی مباش غرّه بدان کم زرست و دینارست هر آنکه کرد به خونابه مال جمع چه کرد به غیر از آنکه به هر دو جهان گرفتارست کسی که بار سفر بست خواهد از منزل چه بهترست از آن کاو به ره سبکبارست جهان ملک خاتون