کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    حال دلم چه پرسی سرگشته در جهانست
    حیران کار عشقش فارغ ز این و آنست
    تا قد آن صنوبر از چشم ما روان شد
    خون دل از فراقش بر چشم ما روانست
    سرو روان به قدش نسبت نمی توان کرد
    کردن چرا که ما را هم روح و هم روانست
    ارزان ببرد از ما دل را به چشم و ابرو
    آخر چه شد که با ما دلدار سر گرانست
    عشق تو آشکارا کردم به سان خورشید
    حسنت چرا پری وش از چشم ما نهانست
    دل را نماند طاقت کاهی کشد ز جورت
    جان هم ز هستی خود بیچاره در گمانست
    ای دل حذر بباید کردن ز غمزه ی او
    کان تیر چشم مستش پیوسته در کمانست
    آخر ز روی رحمت فریاد خستگان رس
    کز دست دادخواهان در کوی تو فغانست
    ده روز ای دل آخر خوش دار خویشتن را
    بنگر چه اعتمادی بر کار این جهانست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha