کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سر من در غم سودای تو بی سامانست
    درد من در غم هجران تو بی درمانست
    دل اگر بردی و بازم ندهی نیست عجب
    کار دل سهل بود لیک سخن در جانست
    گر به وصلم بنوازی چه شود ای دلبر
    سایه ی لطف عمیم تو به بسیارانست
    تو به خواب خوش و فارغ ز دل سوختگان
    که همه شب به سر کوی تو صد افغانست
    بار بسیار از ایام مرا هست به دل
    لیک بار غم هجر تو مرا بار آنست
    گرچه در پیش دلم عشق تو بس جان سوزست
    مشکل آنست که پیشت غم ما آسانست
    خبرت نیست نگارا تو که از شدّت هجر
    خون دل در غمت از دیده ی ما بارانست
    ز جفای تو شدم گرد جهان سرگردان
    تو وفا کن که وفا عادت دلدارانست
    چه غمت گر چو من و صد نبود در عالم
    زآنکه با هجر رخت ساخته، غمخوارانست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha